شاهدِ مرگِ خویش بود
پیش از آنکه مرگ از جامش گلویی تر کند.
اما غریوِ مرگ را به گوش میشنید
(انفجارِ بیحوصلهی خفّتِ جاودانه را
در پیچوتابِ ریشخندی بیامان):
«ــ رها می کنمت در برزخِ احتضار تا بکِشی!
ننگِ حیاتت را
تلختر از زخمِ خنجر
بچشی
قطرهبهقطره
چکهبهچکه...
تو خود این سُنّت نهادهای
که مرگ
تنها
شایستهی راستان باشد.»
نورسبز...برچسب : نویسنده : agreenlightd بازدید : 129 تاريخ : شنبه 21 خرداد 1401 ساعت: 12:27
برچسب : نویسنده : agreenlightd بازدید : 157 تاريخ : شنبه 7 خرداد 1401 ساعت: 12:26